وقتی هنوز مهیا نیستی چرا آنقدر اصرار میکنی؟!🔴
💠 شیخ محمد تقی آملی (رضوان الله علیه) می فرمود :
روزی به حجره آقای قاضی (قدس الله نفسه الزکیة) رفتم و منتظر شدم تا ایشان بیایند.
وقتی آمدند از علت حضورم در آن جا سؤال کردند و
من گفتم که من یک استخاره می خواهم. ایشان فرمودند :
طلبه چندین سال در حال تحصیل در نجف باشد و نتواند برای خود یک استخاره بکند.
آقای آملی (رضوان الله علیه) با حالت خجالت عرض می کنند که
می خواهم یک اجازه مخصوص ازحضرت ولی عصر (عجل الله فرجه) داشته باشم.
💠 آقا گفت : اجازه خاص نمی خواهد
همان اجازه عام که به همه داده اند برای شما هم کافی است.
اما من از این حرف منظور دیگری داشتم و آن دیدن حضرت ولی عصر (عجل الله فرجه) بود.
آقای قاضی (رضوان الله علیه) اذکار و برنامه هایی را تعلیم دادند و
من به مسجد سهله رفتم و شب ها برای انجام آن برنامه بیدار می شدم
همان اجازه عام که به همه داده اند برای شما هم کافی است.
اما من از این حرف منظور دیگری داشتم و آن دیدن حضرت ولی عصر (عجل الله فرجه) بود.
آقای قاضی (رضوان الله علیه) اذکار و برنامه هایی را تعلیم دادند و
من به مسجد سهله رفتم و شب ها برای انجام آن برنامه بیدار می شدم
💠 تا این که یک شب وقتی شروع به انجام
اذکار کردم
احساس کردم کسی دستش را روی شانه ام گذاشته و می گوید:
برای تشرف آماده باش!
من با شنیدن این جمله ترس و لرز تمام وجودم را گرفت و
شروع کردم به التماس و تضرع که مرا از این کار معاف کن ، من نمی خواهم.
ایشان هم قبول کردند و رفتند.
احساس کردم کسی دستش را روی شانه ام گذاشته و می گوید:
برای تشرف آماده باش!
من با شنیدن این جمله ترس و لرز تمام وجودم را گرفت و
شروع کردم به التماس و تضرع که مرا از این کار معاف کن ، من نمی خواهم.
ایشان هم قبول کردند و رفتند.
💠 فردا که به نجف آمدم، فوراً خدمت
آقای قاضی (رضوان الله علیه) رسیدم
ایشان پیش از آن که چیزی بپرسند فرمودند :
وقتی هنوز مهیا نیستی، چرا آن قدر اصرار می کنی ؟!
ایشان پیش از آن که چیزی بپرسند فرمودند :
وقتی هنوز مهیا نیستی، چرا آن قدر اصرار می کنی ؟!