ای شهاب! کی ما به فکر تو نبوده ایم
✨آیت اللّه مرعشی می فرمودند:
🍂روزگاری که جوانتر بودم،
روزی بر اثر مشکلات فراوانی که داشتم،
از جمله آن که می خواستم دخترم را شوهر دهم
ولی مال و ثروتی نداشتم تا برای دخترم جهیزیّه تهیّه کنم،
با ناراحتی به حرم حضرت فاطمه معصومه علیهاالسّلام رفته
و با عتاب و خطاب، در حالی که اشکهایم سرازیر بود، گفتم
ای سیده و مولای من، چرا نسبت به امر زندگی من اهمیّتی نمی دهی؟
من چگونه با این بی مالی و بی چیزی دخترم را شوهر دهم؟
💔 سپس با دلی شکسته به منزل بازگشتم.
در این حال حالت غشوه ای مرا فرا گرفت
و در همان حال شنیدم کسی در می زند.
🔵 رفتم پشت در و آن را باز کردم.
شخصی را دیدم که پشت در ایستاده، وقتی مرا دید گفت:
⚪️ سیّده تو را می طلبد،
با عجله به حرم رفتم و چون به صحن شریف آن حضرت رسیدم،
چند کنیز را دیدم که مشغول تمیز کردن ایوان طلا هستند.
از سبب آن پرسیدم. گفتند هم اکنون سیّده می آید.
🌹پس از اندکی حضرت فاطمه معصومه (علیهاالسّلام ) آمد،
در حالی که بسیار نحیف و لاغر و رنگ پریده
و در شکل و شمایل چون مادرم فاطمه زهراعلیهاالسّلام بود
(چون جدّه ام فاطمه زهرا را سه بار پیش از آن در خواب دیده بوده و می شناختم ).
🔶 به نزد عمه ام رفتم، آنگاه آن حضرت به من فرمود:
🕊 ای شهاب:
کی ما به فکر تو نبوده ایم که ما را مورد عتاب قرار داده و از دست ما شاکی هستی؟
تو از زمانی که به قم وارد شدی، زیر نظر و مورد عنایت ما بوده ای.
💥در این حال از خواب بیدار شدم
و چون دانستم که نسبت به حضرت معصومه علیهاالسّلام اسائه ادب کرده ام،
فوراً برای عذرخواهی به حرم شریف رفتم.
پس از آن حاجتم برآورده شد
و در کارم گشایشی صورت گرفت.
🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾