بسم الله الرحمن الرحیم

پیرامون درد و درمان

بسم الله الرحمن الرحیم

پیرامون درد و درمان

بسم الله الرحمن الرحیم

___وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَب ٍ یَنقَلِبُونَ___

مادر باید از شما راضی باشد.



🍁 آیت الله مجتهدی تهرانی(رحمه الله) :


🌺 مادر باید از شما راضی باشد.


اگر میخواهید بهشتی شوید،


مادر باید از شما راضی باشد.


مادر از پدر مهم تر است.


در روایت آمده کسی از رسول خدا (صلی الله) پرسید:


«من به چه کسی خوبی کنم؟»


رسول خدا ص فرمودند:«مادرت»


مجددا پرسید، فرمودند:« مادرت».


بار چهارم در جواب فرمودند:« پدرت»،


سه مرتبه فرمودند مادر و یک مرتبه فرمودند پدر.


🌷 چون مادر رقیق القلب است.


اگر انسان مقداری به حرف مادر نرود، دلش میگیرد.


اما پدر اینطور نیست،


لذا مادر را سه مرتبه سفارش کردند و پدر را یک مرتبه.


هر شب یک سوره ی قرآن برای پدر و مادرتان بخوانید


و یادشان کنید و بر این کار مقید باشید.


۰
🌻جواب دندان شکن آقای قرائتی به وهابی



یک ﻭﻫﺎﺑﯽ ﺩﺭ ﻗﺒﺮﺳﺘﺎﻥ ﺑﻘﯿﻊ ﺑﻪ آقای قرائتی ﮔﻔﺖ:


ﭼﺮﺍ ﻓﺎﻃﻤﻪ، ﺣﺴﻦ و حسین ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻣﯽ ﺯﻧﯿﺪ؟!


در حالی که ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺧﺎﮎ شده اند!


آنگاه خودکاری را ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ زمین، ﻭ صدا زد:


 ﺍﯼ ﺣﺴﻦ! ﺍﯼ ﺯﯾﻦ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﯾﻦ! ای ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ! آن قلم را به من بدهید!


بعد گفت: دیدی که پاسخ ندادند!


ﭘﺲ ﺍینها ﻣﺮﺩه اند و ﻫﯿﭻ ﻗﺪﺭﺗﯽ ﻧﺪﺍﺭند! 


آقای قرائتی خودکار را گرفت


و دوباره انداخت ﺯﻣﯿﻦ و گفت:


ﯾﺎ الله! ﻗﻠﻢ ﺭا ﺑﻪ من ﺑﺪﻩ!


بعد رو به وهابی کرد و گفت:


ﺩﯾﺪﯼ که ﺧﺪﺍ ﻫﻢ پاسخ ﻧﺪﺍﺩ!


پس با منطق تو ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﻣﺮﺩﻩ است!


مگر ﻫﺮ که ﺯﻧﺪﻩ است ﺑﺎﯾﺪ ﻧﻮﮐﺮ ﺗﻮ ﺑﺎشد؟!

خداوند چه می خورد؟؟



💠 حکایت است که پادشاهی از وزیرخود پرسید:


بگو خداوندی که تو می پرستی چه می خورد، چه می پوشد، و چه کار می کند ؟


و اگر تا فردا جوابم نگویی عزل می گردی.


💢وزیر سر در گریبان به خانه رفت.


🔹وی را غلامی بود که وقتی او را در این حال دید پرسید که او را چه شده؟


و او حکایت بازگو کرد.


غلام خندید و گفت: ای وزیر عزیز این سوال که جوابی آسان دارد.


🔶 وزیر با تعجب گفت:


یعنی تو آن میدانی؟ پس برایم بازگو.


اول آنکه خدا چه می خورد؟


🔸- غم بندگانش را


که می فرماید من شما را برای بهشت و قرب خود آفریدم. چرا دوزخ را برمیگزینید؟


👏- آفرین غلام دانا.


🔶 - خدا چه می پوشد؟


🔸- رازها و گناه های بندگانش را


👏- مرحبا ای غلام


⚪️ وزیر که ذوق زده شده بود سوال سوم را فراموش کرد.


و با شتاب به دربار رفت و به پادشاه بازگو کرد.


🔵 ولی باز در سوال سوم درماند.


رخصتی گرفت و شتابان به جانب غلام باز رفت و سومین را پرسید.


🔸غلام گفت: برای سومین پاسخ باید کاری کنی.


 چه کاری ؟


ردای وزارت را بر من بپوشانی،و ردای مرا بپوشی


و مرا بر اسبت سوار کرده و افسار به دست به درگاه شاه ببری تا پاسخ را باز گویم.


♦️وزیر که چاره ای دیگر ندید قبول کرد و با آن حال به دربار حاضر شدند


🔻پادشاه با تعجب از این حال پرسید.


ای وزیر این چه حالیست تو را؟


👌و غلام آنگاه پاسخ داد :


که این همان کار خداست ای شاه


که وزیری را در خلعت غلام و غلامی را در خلعت وزیری حاضر نماید.


💎 پادشاه از درایت غلام خوشنود شد و بسیار پاداشش داد و او را وزیر دست راست خود کرد.


۱

بترس از قهر خدا



یابن آدم،اذا رایت ربک سبحانه یتابع علیک نعمه و انت تعصیه فاحذره.


ای فرزند آدم!


هنگامی که دیدی پروردگارت پی در پی نعمت هایش را بر تو می فرستد


و تو (هم چنان) نافرمانی اش می کنی


(در این حال) از (قهر)او حذر کن


(که خطر نزدیک است).


نهج البلاغه کلمات قصار

۰
گدایی که شاه شد.




یکی از ملوک را مدت عمر سر آمد . جانشینی نداشت .


وصیت کرد که:


بامدادان، نخستین کسی که از دروازه شهر در آمد،


تاج شاهی بر سر وی نهند و مملکت را بدو واگذارند .


از قضا اول کسی که در آمد، گدایی بود .


ارکان دولت و بزرگان کشور، وصیت سلطان به جا آوردند


و کلید خزاین و تاج شاهی را به او سپردند.


مدتی فرمان راند و امیری کرد .


اندک اندک بعضی از امرای کشور، سر از فرمان او پیچیدند


و از ممالک همسایه، به ملک او حمله ها شد .


نزاعی سخت در گرفت و کشور چند پاره شد .


درویش از این همه نزاع و تشویش، به ستوه آمد و کاری نمی توانست کرد.


در همان روزگار، یکی از دوستان قدیمش از سفری باز آمد


و چون او را در کسوت پادشاهی دید، گفت:


شکر خدای را که اقبال یافتی و سعادت قرین تو شد و به این پایه رسیدی .


درویش گفت:


ای عزیز!تبریکم مگو که جای تعزیت و تسلیت است .


آن روزها که با هم بودیم، غم نانی داشتم و امروز تشویش جهانی.


برگرفته از: گلستان، باب دوم

۰