بسم الله الرحمن الرحیم

پیرامون درد و درمان

بسم الله الرحمن الرحیم

پیرامون درد و درمان

بسم الله الرحمن الرحیم

___وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَب ٍ یَنقَلِبُونَ___

💠 چرا ما را به خاطر بوسیدن ضریح پیامبر مشرک می دانید ؟ 💠



❇️ حجت الاسلام قرائتی


تنها امام جماعت شیعه که مسجدالحرام به خود دیده


مرحوم سید شرف‏ الدین صاحب کتاب شریف «المراجعات» است.


وقتى به مکه سفر کرد ، پادشاه حجاز مجلسى را ترتیب داد


از علماى اهل تسنن براى مباحثه با ایشان دعوت نمود.


هنگامى که سید وارد مجلس شد، قرآنى را به شاه هدیه داد، شاه قرآن را گرفت و بوسید.


سید به او گفت : تو مشرکى! شاه پرسید چرا ؟ سید گفت :


براى اینکه شما جلد قرآن را که از چرم و پوست گاو است بوسیدى، پس شما گاوپرستى!


شاه گفت : منظور من محتواى قرآن بود و قصد دیگرى نداشتم.


سید فرمود : پس چرا ما را به خاطر بوسیدن ضریح پیامبر مشرک مى دانید ؟!

۱

‌ 🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸

🌸🌸

🌸

 مکافات عمل



🍀🍀در زمان حضرت موسی (علی نبینا و آله و علیه السلام) پادشاه ستمگری بود که


وی به شفاعت بنده صالح، حاجت مؤمنی را به جا آورد!


از قضا پادشاه و مؤمن هر دو در یک روز از دنیا رفتند!


مردم جمع شدند و پادشاه را با احترام دفن نمودند


و سه روز مغازه ها را بستند و عزادار شدند.


اما جنازه مؤمن در خانه اش ماند و حیوانی بر او مسلط گشت و گوشت صورت وی را خورد!


پس از سه روز حضرت موسی (علی نبینا و آله و علیه السلام) از قضیه با خبر شد.


موسی (علی نبینا و آله و علیه السلام) در ضمن مناجات با خداوند ، اظهار نمود :


بار الهی! آن دشمن تو بود که با همه عزت و احترام فراوان دفن شد،


و این هم دوست توست که جنازه اش در خانه ماند و حیوانی صورتش را خورد!


سبب چیست؟


وحی آمد که ای موسی!


دوستم از آن ظالم حاجتی خواست، او هم بجا آورد،


من پاداش کار نیک او را در همین جهان دادم..


🍀🍀اما مؤمن چون از ستمگر که دشمن من بود، حاجت خواست،


من هم کیفر او را در این جهان دادم، حال، هر دو نتیجه کارهای خودشان را دیدند.


بحار: ج 75، ص 373.

🌸

🌸🌸

🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸

۰

🔰رسیدگی به سبزی فروش بی بضاعت


علامه طهرانی (رضوان الله علیه) می‌نویسد :


یکی از رفقای نجفی ما که فعلا از اعلام نجف است برای من گفت :


 🔵 من یک روز به دکان سبزی فروشی رفته بودم


دیدم مرحوم قاضی (قدس الله نفسه الزکیة) خم شده و مشغول سوا کردن کاهو است


ولی به عکس معهود ، کاهوهای پلاسیده و


آنهایی را که دارای برگ‌های خشن و بزرگ هستند، بر می‌دارد.



⚪️ من کاملا متوجه بودم،


تا مرحوم قاضی (عطر الله مرقده الشریف) کاهوها را به صاحب دکان داد و ترازو کرد.


مرحوم قاضی (رضوان الله علیه) آن را در زیر عبا گرفت و روانه شد.


🔵 من که در آن وقت طلبه جوانی بودم


و مرحوم قاضی (رضوان الله علیه) مرد مسن و پیرمردی بود


به دنبالش رفتم و علت ماجرا را جویا شدم.


⚪️ فرمود : من این مرد فروشنده را می‌شناسم؛


فرد بی بضاعت و فقیری است


من گاه گاهی به او مساعدت می‌کنم


و نمی‌خواهم چیزی به او بلاعوض داده باشم ، تا :


اولا آن عزت و شرف و آبرو از بین نرود


و ثانیاً خدای ناخواسته عادت نکند مجانی گرفتن و در کسب هم ضعیف نشود.


برای ما  فرقی ندارد کاهوهای لطیف و نازک بخوریم یا از این کاهوها


و من می‌دانستم که اینها بالاخره خریداری ندارد


و ظهر که دکان خود را می‌بندد ، به بیرون خواهد دریخت


لذا برای عدم تضرّر او مبادرت به خریدن کردم.


🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾

۱

وقتی هنوز مهیا نیستی چرا آنقدر اصرار میکنی؟!🔴



💠 شیخ محمد تقی آملی (رضوان الله علیه) می فرمود :

روزی به حجره آقای قاضی
(قدس الله نفسه الزکیة) رفتم و منتظر شدم تا ایشان بیایند.

وقتی آمدند از علت حضورم در آن جا سؤال کردند و

من گفتم که من یک استخاره می
خواهم. ایشان فرمودند :

طلبه چندین سال در حال تحصیل در نجف باشد و نتواند برای خود یک استخاره بکند.

آقای آملی
(رضوان الله علیه) با حالت خجالت عرض می کنند که

می خواهم یک اجازه مخصوص ازحضرت ولی عصر
(عجل الله فرجه) داشته باشم.

💠 آقا گفت : اجازه خاص نمی خواهد

همان اجازه عام که به همه داده اند برای شما هم کافی است.

اما من از این حرف منظور دیگری داشتم و آن دیدن حضرت ولی عصر
(عجل الله فرجه) بود.

آقای قاضی 
(رضوان الله علیه) اذکار و برنامه هایی را تعلیم دادند و

من به مسجد سهله رفتم و شب ها برای انجام آن برنامه بیدار می شدم

💠 تا این که یک شب وقتی شروع به انجام اذکار کردم

احساس کردم کسی دستش را روی شانه ام گذاشته و می گوید:

برای تشرف آماده باش!

من با شنیدن این جمله ترس و لرز تمام وجودم را گرفت و

شروع کردم به التماس و تضرع که مرا از این کار معاف کن ،
من نمی خواهم.

ایشان هم قبول کردند و رفتند. 

💠 فردا که به نجف آمدم، فوراً خدمت آقای قاضی (رضوان الله علیه) رسیدم

ایشان پیش از آن که چیزی بپرسند فرمودند :

وقتی هنوز مهیا نیستی، چرا آن قدر اصرار می کنی ؟! 

۱

به بی تقوا نباید اعتماد کرد !

اسماعیل فرزند بزرگ امام صادق (علیه السلام) مقداری پول نقد داشت،


اطلاع پیدا کرد که مردی قریشی از اهل مدینه عازم سفر به یمن است


خواست مقداری پول به او بدهد


تا اجناس تجارتی یا سوغاتی برایش خریداری کند.


با پدرش امام صادق (علیه السلام) مشورت کرد،


حضرت فرمود : او شراب خوار است ؟ گفت:


مردم می گویند اما از کجا که حرف مردم درست باشد!


حضرت فرمود : صلاح نیست به او پول بدهی.


اما اسماعیل تمام پول را به آن مرد داد تا برایش از یمن جنس بخرد.


مرد قریشی به مسافرت رفت و تمام پول او را از بین برد.


موقع حج ، اسماعیل همراه پدرشان امام صادق (علیه السلام) به حج رفت


اسماعیل در طواف بود که حضرت متوجه شدند


اسماعیل پیوسته از خدا مسألت می کند که


در مقابل از دست دادن پولها، به او عوض دهد.


حضرت با دستان مبارکشان پشت شانه او را به نرمی فشرد و فرمودند:


فرزندم ! بی جهت از خدا چیزی مخواه تو بر خدا حقی نداری


نباید به وی اعتماد می کردی ، خود کرده را تدبیر نیست.


اسماعیل عرض کرد :

مردم می گفتند او شراب می خورد من که ندیده بودم!


امام فرمود : گفتار مؤمنین را به راستی تلقی کنید و


بر شراب خوار اعتماد نکنید و از دادن اموال به نادانان طبق قرآن باید حذر کرد


که سفیهی بالاتر از شراب خوار سراغ داری ؟


بعد فرمود :


پیشنهاد شراب خوار در ازدواج و وساطت را نباید پذیرفت


در مورد امانت نباید او را امین دانست


که اموال را حیف و میل کند و چنین کسی که امین دانست


حقی بر خدا ندارد تا از خدا جبران ضررهای وارده را مطالبه کند.


بحار الانوار 4/267


۰